آیا میدانید سن واقعی تان چند سال است؟ در این نوشتار همراه ما باشید تا به شما بگوییم واقعا چند سالتان است.
طبق یک تست برخطِ متداول، ظاهرا “سن واقعی”ام پنج سال جوانتر از “سن شناسنامهای” من است. این یعنی این که باید جشن بگیرم، نه؟ منظورم این است که هر چه جوانتر بهتر، درست است؟ خب، بستگی به این دارد که از چه چیزی حرف میزنیم.
در حقیقت، وقتی پیری از راه میرسد، در خوشبینانهترین حالت، باید با برخی چالشها دستوپنجه نرم کنیم. پُرزهای چشایی کم کارآمدتر میشوند، حس لامسهیمان تحلیل میرود، سوختوساز بدنمان کند میشود، قدرت دیدمان تغییر میکند، و خطر ابتلایمان به بیماریهای مزمن افزایش مییابد. بهرغم این مخاطرات بالقوه، زمان این اتفاقها، متاثر از رفتارهای سبک زندگی، عوامل محیطی، و در سطحی پایینتر، ژنتیک(یعنی دلیل بسیاری از این تستهای به اصطلاح “سن واقعی”) تا حدود زیادی متفاوت خواهد بود. ولی سن فقط به عنوان یک عدد نمیتواند مهمترین چیز باشد.
همینکه سن شناسنامهای آدمها افزایش مییابد، خوشبختی هم افزایش مییابد. تا حدودی این امر به خاطر آن است که، در کل، وقتی جوانتر هستیم، توجه ما بر آنچه استوار است که پیش رو داریم، و وقتی مسنتر میشویم توجه ما به چیزهایی که به لحاظ عاطفی در حال حاظر برایمان مهم و با معنی هستند معطوف میشود. از طرف دیگر، اگر سلامتمان را بدتر از دیگرانی که به لحاظ شناسنامهای همسن ما هستند بدانیم، فارغ از این که واقعا چند سال داریم، خیلی از زندگیمان راضی نخواهیم بود. روشن است، این که چه حسی نسبت به سنمان داریم و انتظاراتی که برای آن عدد معین میکنیم نیز مهم هستند.
علمِ نهفته در پسِ رفتارهایی که طول عمر را به بیشترین مقدار میرسانند به طور دقیق تصریح و شفاف نشده است، ولی به طور قطع میدانیم که آدمهایی که میوه و سبزیجات میخورند، ورزش میکنند، و روابط عاشقانه و نقشهای اجتماعی مهم ایجاد و آن را حفظ میکنند در وضعیتی هستند که با پا به سن گذاشتن خود را شاد و سالم خواهند یافت. پس، اگر ما درست کار کنیم، یعنی، خوب بخوریم، ورزش کنیم، و روابط عاشقانه را پرورش دهیم، ۷۰ ممکن است سنی متفاوت از آن چه که انتظار داشتیم به نظر برسد، و اگر بیشتر آدمها پرداختن به رفتارهای سالمتر را شروع کنند، همان درکِ ما از زندگی در ۷۰ سالگی هم احتمالا تغییر خواهد کرد.
رفتارهای سبک زندگی سالم، فارغ از سن شناسنامهای واقعیمان، به خاطر احساسی که اکنون به ما میبخشند مهم هستند، ولی دلیل دیگر آن نوع تاثیری است که بر خطر سالخوردگی ما و احساس شادمانیمان وقتی به آن سن میرسیم، میگذارد. با وجود این، مطالعهای که در نوامبر سال گذشته منتشر شد، با تامین وجوهِ شبکهی پژوهشی بنیاد مکآرتور در یک انجمن سالخوردگی، نشان داد که به طرز غافلگیر کنندهای برای بخش بزرگی از جمعیت در سالهای پسینشان، سن شناسنامهای به طرز حیرتانگیری گویای سلامت آنها نخواهد بود. به نظر میرسد که، در یک نقطه، اهمیت سن شناسنامهایمان متوقف میشود و “سن واقعی”مان(یعنی، سنی که احساس میکنیم) چیزی است که اهمیت پیدا میکند.
علاوه بر عوامل روانشناختی و تاثیر رفتارهای سبک زندگی و دیگر عوامل بر سلامت با پا به سن گذاشتنمان، ارزش سن شناسنامهای به عنوان نشانگری برای زمانبندی رویدادهای زندگیمان نیز کمرنگتر میشود. روزگاری نه چندان دور، ورود به “بزرگسالی” به لحاظ شناسنامهای هنجاریتر بود، ولی تغییری در زمان ازدواج، زمان بچه دار شدن، طولانیتر کردن زمان صرف شده برای تحصیل تغییرات بزرگتری ایجاد کرده است وقتی که میبینیم جوانی پایان مییابد و بزرگسالی آغاز میشود. به همین شکل، و شاید تا حدودی به دلیل تاخیر در رویدادهای اوانِ زندگی، نظراتمان دربارهی شروع کهنسالی نیز تغییر کرده است.
یکی از مقالاتِ نیویورک تایمز اخیرا اشاره کرده است که میانگین سنی بازنشستگی در کشور امریکا هنوز ۶۱ سال است، که، باور بکنید یا نکنید، بالاتر از آن چیزی است که سابقا در یک دهه قبل رایج بوده است. ولی، برای بعضیها به دلیل داشتن درآمد کافی فراتر از امنیت اجتماعی و برای دیگران به دلیل آن که میتوانند و میخواهند، بسیاری از افراد این نسل دربارهی طرحهای بازنشتگی اولیهشان و کار کردن و برنامهریزی برای خوب کار کردن بالاتر از ۶۶ سالگی به بازتفکر میپردازند. بنابراین، ۶۵ ساله شدن، که روزگاری آیینِگذار به کهولت از طریق بازنشستگی بود، به آرامی معنی خود را از دست میدهد.
رویکردِ طولانیتر کار کردن، اصل خبر نیست، بلکه پیدایش انتظارات جدید دربارهی طول مدتی که میتوانیم و باید برای وقت صرفِ کار کردن در طول عمرمان برنامهریزی کنیم این ظرفیت را دارد که تاثیری نوسانی بر نسلهای جوانتری بگذارد که، در اذهان آینده-محورشان، هنوز برای چپاندن تمام کارها و خانوادهاشان در نیمهی نخست بزرگسالی برنامهریزی میکنند تا بتوانند بازنشسته شوند. این ظرفیت بازطراحیِ مراحل زندگی بعدا رابطهی میان سن شناسنامهای و رویدادهای زندگی را از بین میبرد.
بنابراین، اگر سالخوردگی همیشه بد نیست و سن شناسنامهای ما به روشنی به مرحلهای از زندگی که در آن قرار داریم اشاره نمیکند، دیگر سن شناسنامهای چه ارزشی دارد؟ باید بگویم که ارزشی نزدیک به آنچه سابقا داشت ندارد. ولی این ما را با معمایی مواجه میکند. اگر نه سن، پس چه معیاری باید برای سنجش عمرمان داشته باشیم؟ خب، این تستهای “سن واقعی” ممکن است سرنخی به ما بدهند.
هرچند یقینا تستهای بسیاری وجود دارند که کاملا احمقانهاند، بعضیها با تمایز انتظارات ما دربارهی آنچه سن شناسنامهای ما از نوع احساسمان به نظر میرسد، رفتاری که درگیر آن هستیم، و در بعضی موارد عوامل زیستی به ما بینش خوبی میدهند. شاید معیار جدید مشابه باشد، ارزشی که فقط سالها را از زمان تولد اندازه نمیگیرد، بلکه احساسات، ترجیحات و رفتارهای سبک زندگیمان را هم به حساب میآورد. به صورت ایدهآل، این معیار جدید اصلا “سن” نخواهد بود، بلکه ارزشی است که بر روی یک طیفِ سلامت روانشناختی و فیزیکی قرار میگیرد.
این چنین معیاری هنوز واقعا وجود ندارد. بنابراین، در این اثنی، پیش بروید و آن تستهای “سن واقعی” را انجام دهید. ولی من شما را به این چالش دعوت میکنم که این تست را به عنوان فرصتی برای ارزشیابی انتظاراتتان و آنچه زندگی در سنینی خاص به نظر خواهد رسید و آنچه که به راستی میخواهید معرف شما باشد انجام دهید.
و بیایید این حقیقت را از نظر نبریم که جوانتر بودن همیشه بهتر بودن نیست.