شمار اندکی از کارمندان ممکن است در طول زندگی حرفه ای شان تاکنون حداقل یک بار هم با یک رییس بد و افتضاح مواجه نشده باشند. برخی مدیران بیکفایت ترحم کارمندانشان را برمیانگیزانند، در حالیکه برخی دیگر هنگام ورود به اتاق کنفرانس روحیهشان را از آنها میگیرند – چیزی شبیه کشیدن اکسیژن از یک محفظه.
اخیرا شرکت سِکِند سیتی ورکس گروهی از کارمندان تماموقت امریکای شمالی را مورد بررسی قرار داده است تا بفهمد از نظر آنها چه عادتهایی رییس بد و سرپرستان نفرتانگیز را از رهبران عالی متمایز میکنند. هر مدیر افتضاحی که آنها توصیف میکردند، از جهات بسیاری دارای عیب و نقصهای فراوان بود، ولی میان همهی این مدیران یک خصوصیت مشترک وجود داشت؛ فقدان احترام از جانب کارمندانشان.
در میان این کارمندان، تقریبا ۶ نفر از ۱۰ نفری که در مورد رییسهای نفرتانگیزشان صحبت میکردند، آنها را با نام “احمق” صدا میزدند. البته خب، این حرف آنها است، ما که این نوع حرف زدن را تایید نمیکنیم.
در حقیقت، کنار آمدن با یک رییس بد تقریبا غیرممکن است. برای بسیاری از کارمندان، این کار مثل انجام آیینِ گذار(منظور از این اصطلاح توصیف آداب و رسومی است که در دوران حساس زندگی همچون زایش، بلوغ، پیوستن به گروه تازه، زناشویی و نظایر آن برگزار میشود. آیینهای پاگشایی همچون غسل تعمید نیز ازجمله مناسکگذار هستند. م) است. یک کارمند در مواجهه با رییس بد، وارد مرحلهی بدی از زندگیاش میشود. شرایط بسیار بدی است، زیرا کارمندان، سازمانها و حتی دیگر رهبران، شایستهی شرایطی بهتر از این هستند. برای متمایز کردن رهبران قدرتمند، باید رهبران بد را شناسایی کرد و سپس دوباره آنها را آموزش داد یا به طور کلی حذفشان کرد.
به همین دلیل، در ادامه به ۶ نمونه از این قبیل رییس ها و همینطور نکاتی برای اصلاحشان اشاره میکنیم.
۱. زورگو
این قبیل روسا هرگز کارمندانشان را راهنمایی نمیکنند، به آنها چیزی یاد نمیدهند یا رهبریشان نمیکنند؛ بلکه با آنها رقابت میکنند. رییسهای زورگو از پروژهای که کل پنجشنبه شب را (وقتی که میتوانستید لم بدید و خندوانه نگاه کنید) برایاش وقت گذاشتید، کسب اعتبار میکنند، و میخواهند هر ۱۰ دقیقه یکبار بهروزرسانی وضعیت را برایشان گزارش دهید.
۲. روح
برای رییسی که مثل روح میماند، دفتر مثل برزخی مابین ماموریتهای شخصی و جلسات ناهار است (که در تقویماش هم چیزی از آن نوشته نشده است). این قبیل روسا اصلا آنقدر در دفتر نمیمانند که بخواهند سر میز کارمندان حاضر شوند و با آنها صحبت کنند، چه برسد به اینکه بخواهند از گزارشهای مستقیم، بازخورد عملکرد روزانه تهیه کنند. یک روح به ندرت به رایانامههای کارمنداناش جواب میدهد، و برایاش اهمیتی ندارد چهقدر کارمندان به نتیجهگیری تفهیمنامهی رقابتی نیاز دارند.
۳. ایرادگیر
یک رهبر باکفایت، خلاقیت کارمنداناش را پرورش میدهد و با این کار در موفقیتشان سرمایهگذاری میکند. در مقابل، رییسهای ایرادگیر دائما ایدههای دیگران را بیارزش میدانند، مقابل تغییر مقاومت میکنند (حتی اگر آن تغییر متضمن بهرهوری بالاتر باشد) و کارمندان را در استانداردهای غیرممکن و مبهمشان نگه میدارند. کارمندانِ روسای ایرادگیر عموما دفترچه یا پیشنویسهای رایانامهای پر از پیشنهادهای جالب و فهرست مشتریانی دارند که از ارائهشان دلسرد شدهاند.
۴. خیلی خودمانی
برخی از روسا، به ویژه در کسبوکار که دارای سلسله مراتب مسطحتری است، خیلی سعی میکنند بیشتر از آنکه یک رهبر باشند، برای کارمندانشان به یک دوست تبدیل شوند. داشتن رابطهی صمیمانه با کارمندان به نوبهی خود قابل تحسین است، ولی نه در حد مکالمه در گوگل هنگاوت در مورد آخرین شکست عشقی؛ این قبیل اطلاعات بیشتر از چیزی است که یک همکار نیاز دارد بداند. روسای “خیلی خودمانی” آنقدر با دقت بر تمایلات همکاران تمرکز میکنند که مسئولیتشان را به عنوان یک مدیر از یاد میبرند.
۵. بیملاحظه
ریشهی تمام سردردهای عصبیِ مدیران منابع انسانی، رییسهای بیملاحظه هستند که هیچ درکی از تفاوت رفتارهای موجه و رفتارهای تحریکآمیز ندارند. این مدیران شاید در گپ و گفتوگوی پیش از شروع یک جلسه با یک طنز سیاسی نامناسب یکی از همکاراناش را به دلیل یک اشتباه سهوی ترور شخصیتی کنند. افراد بیملاحظه همیشه پایبند به این قانون هستند: “اول کارَت را انجام بده، بعد عذرخواهی کن”، که البته بعدا هم به ندرت عذرخواهی میکنند. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به دفتر دونالد ترامپ مراجعه کنید!
۶. دانشمند
رییسهای دانشمند عاشق این هستند که در هر شرایطی از سلسله مراتب نیازهای مزلو پیروی کنند. این افراد از آن دسته سرپرستانی هستند که همیشه در مورد ترفندهای مدیریتی مطالعه میکنند و دوست دارند اردوگاههای آموزشی مدیریتی بر پا کنند، ولی هرگز نمیتوانند از این گنجینهی دانش به سود کارمندانشان استفاده کنند. اگر شرایط دفتر یا رفتار یکی از کارمندان با نظریههای اجتماعی مورد علاقهی ایشان منطبق نباشد، دیگر از انجام هر کاری ناتوان میشوند.
طبق این نمونههایی که معرفی کردیم، یک رییس را به خاطر بوی بد دهاناش یا مزهپراکنیهای نامناسب نمیتوان رییس بدی دانست. مشکلات بزرگتری نظیر فقدان مهارتهای ارتباطی و همکاری و ناتوانی در اظهار همدردی را میتوان جزء ویژگیهای منفی یک رییس دانست. برخلاف اعتقاد مدیران منابع انسانی، شیوههای خاص مدیریتی و اسلایدهای پاورپوینت هم نمیتوانند این مشکلات را حل کنند.
کسبوکار نیازمند تکامل فرهنگی و ارتقای ویژگیهای انسانی است، که رقابتهای منفی را با روشهای همکاری مثبت جایگزین کنند. برای رسیدن به این هدف باید کمی شوخطبع بود: رییسهایی که در برخورد با شرایط دشوار مشتریان، یا حتی کاستیها و کمبودها همچنان بامزه و شاد هستند، کارمندانی تربیت میکنند که بدون ترس از شکست، با تمام تلاش کار میکنند.
از این جهت، مدیران باید مهارتهای بداههسازی تصمیمات را یاد بگیرند. محیطهای کار جدید – جایی که روسا درخواستهای آخرِ وقت مشتریان، شکایات و پرسشها را از طریق رایانامه، نرمافزار Slack و مکالمات اینترنتی VoIp پاسخ میدهند – نیازمند رهبرانی است که همیشه بتوانند خود را با چالشهای اطرافشان سازگار کنند – یا با بداههسازی تصمیمات آنها را حل کنند.