شناختن یک مدیر ضعیف کار چندان سختی نیست. از مرور تجربیات روزمره تان هم به راحتی میتوانید یک مدیر ضعیف و نالایق را بشناسید. کافی است به وضعیت کارتان در این یکسال اخیر فکر کنید. به جملاتی که هرروز صبح تا عصر از مدیر و کارفرمایتان شنیدهاید فکر کنید. حتما بسیاری از آن جملات را به خاطر میآورید. خیلیهایشان به دل شما نشسته و خیلیهایشان عذابتان داده است. در این نوشتار با ما همراه باشید تا ۶ جمله یک مدیر ضعیف را برای شما فاش کنیم.
حتما تا به حال برای شما هم پیش آمده است که به یک مکان زیبا بروید و فکر کنید برای تفریح جای خوبی است اما بعد که به منزلتان برگشتید ببینید هیچ چیز خاصی به شما اضافه نشده است، نه فرهنگ خاصی، نه حس خاصی، نه حتی ایدهای که بتوانید یک جمله دربارهی آن مکان بنویسید. بعضی افراد هم اینگونه هستند. و چه دردناک که آدمی با این ویژگی یک مدیر باشد و در موقعیت شغلی سطح بالایی نشسته باشد.
گویی شما ساعتها با صندلی خالی یک مدیر صحبت میکنید، و پس از آن بدون گرفتن هیچ ایدهای دربارهی باورها و نظریاتش آنجا را ترک میکنید. یکی از دلایل پیش آمدن این اتفاق این است که برخی مدیران مدام این ایده را القا میکنند که کارکنان هر ایدهای هم داشته باشند یک نفر قویتر و باهوشتر(شما بخوانید مدیر!) هست که باید این ایده را باور کند و اگر قبول نداشته باشد به حرف و نظر هیچکدام از کارکنان وقعی نمیگذارد.
این جا فرق میان مدیر ضعیف و قوی نمایان میشود. مدیران قوی میدانند چه کسی هستند. مدیران ضعیف نمیدانند.
مدیر ضعیف و مدیران نالایق مدیریتشان به وسیلهی ایجاد ترس است، زیرا برای تثبیت جایگاهشان در محل کار و میان اعضای تیم کارکنان مجبور هستند احساس ترس و گریز را ایجاد کنند.
مدیران قوی نیاز به ایجاد حس ترس ندارند و با ورود کارکنان به دفتر کارشان اخلاقیات را زیر پا نمیگذارند و شبیه یک چوب خشک بدون احساس و بدون درنظر گرفتن ایدهی دیگران رفتار نمیکنند.
مدیران ضعیف هرگز به اشتباهات خود اعتراف نمیکنند و یک استاندارد اخلاقی سخت و خشن برای خودشان قائل هستند که گویی تمام کارهایشان درست، اصولی، منطقی و حسابی است اما کار بقیه پرغلط، از روی نادانی، غیراخلاقی و ناحسابی است! در واقع مدیران ضعیف در یک ترس عمیقی از خود فرورفتهاند و کمترین اولویت را به کارکنان میدهند. سوال مسخرهی آنان همیشه این است: “کدام قسمت از عملیات و فعالیت کارکنان بیشترین نتیجهی مطلوب را برای من بهدست خواهد آورد؟”
در این مقاله ۶ عبارتی را بیان میکنیم که اگر مدیر شما هم هر روز صبح تا غروب این عبارات را تکرار میکند بهتر است استعداد و عمر خودتان را با کار کردن با او هدر ندهید و همین الان به نیازمندیهای روزنامه یا وبگاههای کاریابی سری بزنید و به سازمانی بروید که بتواند از استعداد شما استفاده کند.
۱. من برای فکر کردن به شما پول نمیدهم
اشتباه بزرگ اینجاست. یک مدیر دقیقا برای فکر کردن به کارکناناش پول میدهد. اگر برای چیزی غیر از اندیشیدن و تفکر خلاق پول میدهد پس حتما در حال تاراج سرمایهی خود یا سهامداران شرکتاش است.
۲. به نظر میرسد این مشکل شخصی است
افرادی که سرکار میآیند با دیدگاهها، افکار، و استعدادهایشان میآیند. همچنین تعهداتی را با خود به همراه میآورند که از آنان جداناپذیر است تعهداتی نسبت به کودکان، والدین و سایر بستگانشان دارند و حتی نسبت به حیوانات و گل و گیاهانی که در منزل نگهداری میکنند نیز متعهد هستند. اگر رییس شما به زندگی خصوصی شما اهمیتی نمیدهد چرا باید همچنان کنار او بمانید؟ استعدادتان را برای رییسی خرج کنید که انسان بودن شما را میفهمد و به نیازهای محل کار و خارج از محل کار شما آگاهی دارد.
۳. اگر این شغل را نمیخواهی شخص دیگری را به جای تو خواهم گذاشت
این جملهی احمقانه، دعوتی است از شما که در شغل خود به جلو بروید و قدمی بردارید. از رییسی که از این جملات میگوید دوری کنید و بدانید فقط کارفرمایان بزرگ میتوانند یک شرکت بزرگ بسازند.
۴. نمیتوانم کاری برایتان انجام دهم، تصمیم گرفته شده است
حتما قبلا این جمله را زیاد شنیدهاید: بله، میدانم من مدیر هستم، اما من نمیتوانم کاری کنم. من فقط مطابق با دستورالعملهای داده شده رفتار میکنم، چون من برای هیچ شخصی از قدرت سیاسی استفاده نمیکنم، حتی برای خودم!
۵. من مدیرم! فقط کاری را که به شما گفته شده است انجام دهید
این جمله ناشی از یک ترس مدیریتی است. پس از شنیدن این جمله نفسی عمیق بکشید، کاری را که به شما گفته شده است انجام دهید، سپس به خانه بروید و رزومهی کاری خود را برای شغلی دیگر تقویت کنید و به هر جایی که میتوانید بفرستید.
۶. ما همیشه این کار را به این صورت انجام میدهیم
بیشتر مدیران ایستا و کارنابلد سعی میکنند ضعف خود را زیر پوشش ثبات رویه پنهان میکنند و معمولا میگویند: خدا میداند از وقتی ما این رویه را پیش گرفتهایم، هیچ چیز در دنیا عوض نشده است!
این شاید مسخرهترین جملهای باشد که در تمام طول دورهی کاریتان شنیدهاید. چرا که زندگی واقعی همیشه در حال تغییر است. اگر میبینید مدیرتان تغییر و تحول در بیرون سازمان را نمیبیند، دیگر لازم نیست به این شغل مشقتبار ادامه دهید. جایی به دنبال کار بگردید که آدمها در مسیر حقیقی قرار دارند.
اگر این ۶ عبارت را بارها شنیدهاید وقتش رسیده است عطای این رییس و محل کار را به لقایاش ببخشید و به یک محیط کاری بروید که انرژی شما، عرق کاریتان، علاقه و اشتیاقتان مهم باشد و از ایدههایتان استقبال شود.
به دنیای جدید کاری قدم بگذارید. محیط کار انسانی دقیقا همین جاست. از این ترس خود بیرون بیایید و به مکانی بروید که انسانها مشکلاتشان را با هم حل میکنند. میتوانید این برنامه را از همین لحظه آغاز کنید!