negative conductance

negative electricity

الکتريسيته منفي ~ بار منفي مانند آنچه که در اثر مالش صمغ با پارچه پشمي در صمغ به وجود مي آيد .

negative electron

الکترون مفني ~ الکتروني متمايز از الکترون مثبت يا پوزيترون .

negative electron affinity

ميل الکتروني منفي ~ ويژگي بعضي از سطوح نيمه رسانا که امکان استفاده از آنها را در خلا به عنوان گسيل کننده هاي نور ف گسيل کننده هاي ثانويه و امترهايکاتد سرد ، فراهم مي کند . با داشتن اين وِيژگي ، الکتروني که انرژي آن از يک سطح حداقل بيشتر باشد بدون انجام کاري بر سد انرژِ سطحي نيمه رسانا غلبه مي کند . ...

negative feedback , inverse feedback stabilized ~ feed back

پسخورد منفي ، ~ فيدبک معکوس ، فيدبک پايدارساز ~ پسخوردي که در آن بخشي از خروجي مدار ، قطعه يا ماشين با اختلا، فاز 180 با سيگنال ورودي به ورودي اعمال مي شود پسخورد منفي تقويت را کاهش مي دهد تا تقويت رانسبت به زمان يا بسامد پايدار کند و نويز و اعوجاج را کاهش دهد .

negative glow

تابش منفي ~ تابش نور در لامپ کاتد سرد تخليه تابان که بين فضاي تاريک کاتد و فضاي تاريک فارادي اتفاق مي افتد .

negative image , reversed image

تصوير منفي ، تصوير معکوس ~ تصويري که نقاط تاريک آن روشن و نقاط روشن آن تاريک شده باشند .

negative impedance

امپدانس منفي ~ امپدانسي که ولتاژ دو سر آن َ، با افزايش جريان عبوري از آن افت مي کند .

negative input - positive output

ورودي منفي - خروجي مثبت ~ مدار منطقي که پالس ورودي منفي شونده را ميپذيرد و پالس خورجيمثبت شونده مي دهد .

negative ion

يون منفي ~ اتمي که الکترونهاي آن از حد عادي بيشتر است و در نتيجه بار منفي دارد .

negative logic

منطق منفي ~ منطق ديجيتالي که ر آن سطح منطقي منفي تر ، 0 را نشان مي دهد استفاده از اين واژه سطح منفي توصيه نمي شود . زيرا در قطعات PNP و NPN ميتواند تعريف متفاوتي داشته باشند . براي جلو گيري از اشتباه بهتر است که دامنه و قطبيت سطوح ولتاژ 1 و 0 در هر مدار منطقي خاص تعريف شود .